عرفانعرفان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نی نی مون

زود می گذرد

خیلی داره زود میگذره . شش ماهگی هم تو کمتر از دو هفته تموم میشه. و من اونقدر که تو مهمی از حضورت لذت نبردم. خیلی دوستت دارم. این روزها که هر روزش به برنامه ریزی و خرید برای تو می گذره لحظه ای لبخند از لبم کنار نمیره. دیروز با بابایی سر این موضوع به تفاهم رسیدیم که خرید کردن برای تو پسر نازم از هر چیزی شیرین تره. هر روز که چیز جدیدی به خرید هات اضافه می کنیم پر از عشق می شم و تمام خرید هات رو میریزم دورو بر خودم و نگاه می کنم و دوباره مرتب می کنم و سعی می کنم جور بهتری بچینمشون. بعضی وقتها طاقتم برای دیدنت تموم میشه و بعضی وقتها از شریک شدن تو با دیگران ناراحت میشم. امروز دوباره وقت دکتر داشتم خداروشکر همه چی خوب بود. ...
19 فروردين 1394

روزهای نوروزی با تو بودن

وروجک مامان این روزها به شما که خوش میگذره. همه هوای جفتمون رو دارند. مخصوصا تو این روزها که کلی خوراکی های خوشمزه دور و برمون رو گرفته . مثل خودم شکمویی حس می کنم . چون زود به زود باعث میشی که من گرسنه بشم. خیلی هم شیطون شدی. گاهی انقدر با قدرت لگد به مامانی میزنی که به راحتی دیده میشه. روز اول عید بابایی تخت خوابیده بود. شما هم که صبح زود گرسنه میشی و منو بیدار میکنی. شروع کرده بودی به دو صبحگاهی توی شکم من. منم که دیدم نخیر بابایی خوابالوی شما به این راحتی ها بیدار نمیشه. آروم دستش رو گرفتم و گذاشتم رو شکمم. شما هم چنان لگد محکمی زدی که بابا یه چشمش رو باز کرد گفت: اون بود؟ خیلی خندم گرفته بود از حو...
12 فروردين 1394
1